داستان آبیدیک

hard up


فارسی

1 عمومی:: فقیر، نیازمند، مستحق

شبکه مترجمین ایران

2 عمومی:: جاده‌شیب‌ داركه‌ازمیان‌ پیش‌ ساحل‌ بگذرد

لغت نامه استاندارد انگلیسی به فارسی

english

1 general:: Phrase(s): hard up (for something) greatly in need of something, especially money. • Ann was hard up for cash to pay the bills. • I was so hard up, I couldn’t afford to buy food.

McGrawhill's American Idioms And Phrasal Verbs


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code